یک عشقانه بی صدا

سلام من نازنین هستم نویسنده ی جدید من ۱۱ سالمه و این اولین رومان من هست امیدارم خشتون بیاد
سلام من مرینت دوپن چنگ هستم من ۱۹ سالمه و بهترین دوستم الیا هست
صبح از خواب بیدار شدم ساعت ۶نیم بود این اولین روز بود که دانشگاه میرم بعد از رخته خوابم بلد شدم یک ابی به دست و صورتم زدم و مسواک کردم و رفت پاین که صبحانم رو بخورم بعد از اینگه صحانم رو خوردم رفتم اماده شدم و وسایلم رو گذاشتم طوی کیفم و اماده شدم رفتم پاین و از مامان و بابام خدافظی کردم و رفتم دانشگاه و الیا رو دیدم و دویدم سمتش و کلی باهم صحبت کردیم و زنگ کلاس خورد رفتیم طوی کلاس وروی نیمکت نشستم و خانوم بوستیر گفت یک دانشجوی جدیده اضافه شد
عه تموم شد بعد از ۵ لایک و ۵ کامنت